Birdi، مانیتور هوای پاک
بازدید 525
0

جامعه مخاطره آمیز و مسئولیت اجتماعی

 

مقدمه و بیان مسأله
جامعه مخاطره آمیز یا جامعه خطر دیدگاهی است که توسط اولریش بِک جامعه شناس شهیر آلمانی در قالب کتابی با همین عنوان (منتشر شده به سال 1986)، ارائه کرده است. به باور اولریش بِک پیدایی مخاطرات اجتماعی را می باید با اقتصاد جهانی نوین و الکترونیک، همبسته دانست. جامعۀ مخاطره آمیز جهانی، انسان ها را به نحوی فزاینده، هم درگیرِ مخاطرات محلی، ملی و جهانیِ زندگیِ شخصی و حرفه ای شان نموده و هم بر شدت آسیب پذیریِ آنها افزوده است. امروزه ما با مخاطراتی سروکار داریم که به لحاظ اجتماعی، فضایی، اخلاقی و ازحیث نظام و پیامدها با مخاطراتی که نسل های پیشین با آنها مواجه بودند، تفاوت دارند. جامعه مخاطره آمیز ارجاع به جامعه ای دارد که در آن زندگى اجتماعى ما مملو از تهدیدات و مخاطراتى شده است که ساختۀ دست انسان ها هستند. هرقدر تکنولوژى در جامعه بیشتر باشد، زندگى ما پیش بینى ناپذیرتر می شود، یعنى پیامدهاى ناخواسته بیشترى پدید مى آید. پیشرفت هاى فنى و تمدنى اگرچه مزایاى زیادى دارند ولى داراى اثرات جانبى منفى نیز مى باشند. یعنى چیزى که خود ما خلق کرده ایم علیه ما کار مى کند. پس میزان آسیب پذیرى انسا ن ها در جامعۀ امروزى که به تعبیر اولریش بِک جامعۀ مخاطر آمیز است، بیشتر شده است.
روزگاری مارتین هایدگر در مقاله پرسش از تکنولوژی گفته بود:«اگر تکنولوژی را امری خنثی تلقی کنیم به بدترین صورت تسلیم آن خواهیم شد، زیرا چنین تصوری از تکنولوژی چشم ما را به کلی بر ماهیت تکنولوژی می بندد»(هایدگر، 1377: 5). اکنون به نیکی می بینیم که انسان ها به طور فزاینده ای تسلیم تکنولوژی های خود ساخته شدند و گویا راه گریزی هم از آن ندارند. از نظر نیکلاس لومان، دو تغییر مهم ساختارى در جهان در حال وقوع است:1.جهان مدرن داراى پیچیدگى غیرقابل مدیریت است و 2. در جهان مدرن، خطر کاهش یافته ولى به جاى آن ریسک بیشتر شده است. منظور از ریسک یعنى احتمال این که در آینده رفتارهاى ما انسان ها داراى پیامدهاى مضر باشد. از نظر او دنیاى مدرن پیچیده، خواهان عقلانیت ریسک پذیر است و ریسک پذیرى بیش از هرچیز نیاز به اعتماد دارد. از نظر لومان، اعتماد مى تواند در سطوح مختلف پدیدار شود ولى همیشه داراى یک کارکرد است و آن ای نکه اعتماد، پیچیدگى اجتماعى را کاهش مى دهد؛ زیرا سطح پذیرش امور نامعلوم را افزایش مى دهد. از نظر لومان، واکنش عقلانى انسان به پیچیدگى و ابهام زندگى اجتماعى، اعتماد است(لومان، 1394: 47).
ریسک همواره یکى از ویژگى هاى عام و دائمى جامعۀ بشرى بوده ولى در جامعۀ امروز، ریسک هم فراگیرتر و هم بیشتر شده است. به تعبیرى در جامعۀ مدرن، انسان ها هم به طور عینى و هم به طور ذهنى، بیشتر با ریسک مواجه هستند. این ریسک شامل همۀ انسانها می شود. حتى پایه و اساس برخى از سازمان ها در جامعۀ مدرن مبتنى بر ریسک است مثل بازار سهام یا حتى ورزش. براى مقابله با این مخاطرات، انسان ها به اعتماد نیاز دارند. به اعتقاد لومان، اعتماد راه حلى براى مشکلات مربوط به ریسک است. اصطلاح جامعۀ مخاطره آمیز براى اولین بار توسط اولریش بک مطرح شد. به نظر او انسان ها در جامعۀ مدرن شاهد برگشت مجدد عدم یقین و عدم قابلیت کنترل در زندگى هستند ولى این ریسک ها، مخاطرات ناشى از علم و تکنولوژى هستند.
به گفته گیدنز، مدرنیته یک فرهنگ مخاطره آمیز است. منظورم این نیست که زندگی اجتماعی ذاتاً مخاطره آمیزتر از آن شرایطی است که می بایست باشد؛ لااقل برای بیشتر آدم ها این گونه نیست. مفهوم مخاطره بیشتر در ارتباط با نحوه سازمان دهی جهان اجتماعی، چه از سوی کنشگران عادی و چه از سوی متخصصان فنی، به مسئله ای بنیادی تبدیل می شود. مدرنیته احتمال کلی مخاطره را در برخی از حوزه ها و شیوه های معین زندگی کاهش می دهد، اما در عین حال شاخص های مخاطره آفرین جدیدی را مطرح می سازد که در اعصار پیشین عمدتاً و یا کاملاً ناشناخته بودند(گیدنز، 1379: 50).
در همین رابطه و با توجه به این که انواع مخاطرات در زندگی امروزین جوامع مختلف و به ویژه درون شهرها و کلان شهرها رو به گسترش و افزایش نهاده است باید به دنبال راهکارهایی برای کاهش این مخاطرات بود. به عبارت دیگر، مسأله از این قرار است که دنیای امروز مشحون از انواع مخاطراتی است که تمام زندگی انسان را دستخوش نگرانی هایی نموده است.
مسئولیت اجتماعی سازمانی (C.S.R) یک روش مدیریتی اجتماعی است که از راه ارتباط اخلاقی و شفاف سازمان با تمام ذی نفعان، همچنین با کسانی که در تعیین اهداف سازمان دخیل هستند، تعریف می شود و بر توسعه پایدار جامعه، حفاظت از محیط زیست و منابع طبیعی برای نسل های آینده، پذیرش تغییر و و پیش برد کاهش مسائل اجتماعی هماهنگ است(Filho &et.all, 2010: 294). مسئولیت اجتماعی سازمان ها، عامل اساسی بقای هر سازمانی است. با توجه به این که همه سازمان ها ارتباط هایی با جامعه دارند، مسئولیت اجتماعی سازمان ها صرف نظر از اندازه یا بخش سازمان به درجات مختلف به موضوع اجتناب ناپذیری تبدیل شده است. با این وصف از آن جا که این موضوع برای بسیاری از سازمان ها قلمرو ناشناخته ای است، آن ها لزوماً برای مقابله با چالش های پیش رو به خوبی مجهز نیستند(امامی، 1385: 5). در حقیقت مطالبه از سازمان¬ها برای «مسئولانه عمل کردن» در قبال جامعه، موضوعی است که با گسترش روز افزون اثرگذاری آنها بر محورهای تشکیل¬دهنده توسعه پایدار یعنی «اقتصاد»، «جامعه» و «محیط¬زیست»، در دهه¬های پایانی قرن بیستم شدت گرفته است.
از سوی دیگر، کلان شهرهای امروزی با گسترش کمی و کیفی ای که پیدا کرده اند صرفاً به عنوان فضاهای کالبدی و معماری شناخته نمی شوند و عناصر فرهنگی و اجتماعی به طور قابل توجهی در شکل گیری هویت شهری نقش دارند و بر این اساس می توان گفت شهرهای امروزین بر پایه هویت های فرهنگی و اجتماعی شناخته می شوند. به عبارت دیگر، شهرها سازمان یافتگی اجتماعی و فرهنگی ای هستند که در بستر فضایی شکل گرفته اند و از این منظر تمامی فعالیت ها و اقدامات توسعه شهری لازم است با هدف گیری ارتقای سطح اجتماعی و فرهنگی زندگی شهروندان انجام شود. منظور از ارتقای سطح اجتماعی و فرهنگیِ زندگی شهروندان کوشش برای ارتقای مواردی چون: سلامت اجتماعی، رفاه اجتماعی، کیفیت زندگی، همبستگی اجتماعی، مشارکت اجتماعی، اعتماد اجتماعی و سرمایه اجتماعی و در مقابل کوشش برای کاهش و یا رفع آسیب ها و مسائلی چون: آلودگی هوا، آلودگی صوتی، حاشیه نشینی، کارتن خوابی، کودکان کار، سرقت، خشونت در فضای عمومی، نابرابری اجتماعی، شکاف طبقاتی، انزوای اجتماعی، بی تفاوتی اجتماعی، تنهایی، ازخودبیگانگی، افسردگی و اضطراب و سایر آسیب ها و مسائل اجتماعی. همچنین مطابق پژوهش های فراوانی که صورت گرفته است کلان شهرهایی چون تهران با انبوهی از مسائل و مشکلات مواجه اند و می توان گفت زندگی در این کلان شهر بسیار طاقت فرسا شده و به هیچ روی با کیفیت و آرامش همراه نیست. به عبارت دیگر، زیستن در چنین شهری با درد و رنج های فراوانی همراه است که هر گونه اقدام توسعه ای و حتی خدماتی و رفاهی لازم است که در جهت کاهش درد و رنج شهروندان و ساکنان آن باشد. اینجاست که پرسش مهمی در ذهن متبادر می شود مبنی بر این که سازمان هایی چون سازمان آتش نشانی که در زمره سازمان های خدماتی قلمداد می شوند تا کجا و چگونه در جهت ارتقای سطح زندگی شهروندان عمل کرده اند؟ و میزان مسئولیت اجتماعی آنها در قبال شهروندان، سایر سازمان ها، جامعه، محیط زیست، منابع طبیعی، فضاهای شهری، سرمایه های انسانی و اجتماعی و غیره چه قدر است و تا کجا این موارد را رعایت کرده و می کند؟ و این که سازمان آتش نشانی چگونه و تا کجا می تواند در جهت کاهش مخاطرات اجتماعی عمل نماید و چه مسئولیت اجتماعی ای متوجه این سازمان است؟

چارچوب مفهومی و نظری
جامعه مخاطره آمیز، جامعه اي است که در آن نگرانی افراد از آفات و بلایاي طبیعی (قحطی و زلزله) به سمت مخاطرات ناشی از فعالیت هاي انسانی که اغلب شکل جهانی و عالم گیر دارند، متوجه شده است. به تعبیر بِک، اگر قوه محرکه جامعه طبقاتی و صنعتی در این شعار خلاصه می شد که «گرسنه ام» شعار جامعه جدید این است: «می ترسم یا نگرانم». به طور خلاصه در جامعه طبقاتی سابق، مسأله داشتن سهمی از درآمدها و مزایاي اجتماع و برابري یا نابرابري آن بود، اما ایده محوري و مرکزي کنونی، ایمنی است و هر کسی می کوشد از مخاطرات و ریسک ها ایمن بماند(Beck,1992:25). به زعم بِک، جامعه مخاطره آمیز تحت تأثیر سه پروسه کلیدي شکل می گیرد- که خود ادامه فرایندهاي آغازین مدرنیته و تعمیق آنها می باشد که عبارت اند از: 1.توزیع مجدد ثروت و مخاطره: نوع مخاطرات در جوامع جدید حاصل فعالیت هاي بشرند حال آن که، مخاطرات جوامع ماقبل مدرن شکل عدم قطعیت داشتند. در عین حال، در جوامع مدرن دعوا بر سر تقسیم ثروت و درآمد و امتیازات و بطور کلی«خوبی ها» و «خیرها» و «چیزهاي مثبت» بود، ولی در جامعه مخاطره آمیز، مسئله به صورت توزیع «امور منفی» درآمده است. همچنین مخاطرات جدید حالت جهانی و یا سیاره اي دارند و همه ساکنان کره ي ارضی را مورد تهدید قرار می دهند. 2. فردیت یابی: فرد و فردیت از دعاوي اصلی و اساسی مدرنیته بوده و از قرن 17 نهادها و ساختارهاي اجتماعی براي آزادي و استقلال فردي زیر سؤال رفته است. به تدریج زندگی اجتماعی به شکل «ما» (یعنی خانواده گسترده) که ویژگی جامعه داد فئودالی بود جای خود را به «من» داد و و خانواده ها شکل هسته اي به خود گرفتند. از سوی دیگر، تأثیر کلیسا و مذهب به حوزه خصوصی و شخصی افراد محدود گردید و در مقابل، افراد به نهادها و انجمن هاي داوطلبانه غیر شخصی که بر حسب قواعد و به صورت تخصصی و متشکل از افراد اغلب ناآشنا اداره می شدند (انجمن هاي علمی، باشگاه هاي اجتماعی، و اتحادیه ها) روي آوردند(قاسمی، 1388: 35).
به نظر بِک، ما همچنان در جهان مدرن، هرچند در شکل جدیدی از مدرنیته، به سر می بریم. در حالی که مرحله ی پیشین و «کلاسیک» مدرنیته با جامعه ی صنعتی تقارن داشت، دوره ی نوظهور مدرنیته و تکنولوژی های منتسب به آن با جامعه ی مخاطره آمیز پیوند می خورد ( بِک، 1388: 14). گرچه ما هنوز در یک جامعه ی یکسره مخاطره آمیز زندگی نمی کنیم، اما دیگر در یک جامعه ی صرفاً صنعتی هم زندگی نمی کنیم؛ بدین معنا که دنیای معاصر عناصری از هر دو را در خود دارد. در واقع، حتی جامعه ی مخاطره آمیز را می توان نوعی از جامعه ی صنعتی به شمار آورد، زیرا بسیاری از این مخاطرات در صنعت ریشه دارند. بک تصویر کلی زیر را از دیدگاه خود ارائه می دهد: درست همان گونه که مدرنیزه کردن ساختار جامعه ی فئودالی را در قرن نوزدهم منحل کرد و جامعه ی صنعتی را به وجود آورد، امروزه نیز مدرنیزه کردن در حال انحلال جامعه ی صنعتی است و مدرنیته ی دیگری در حال ظهور است. تز این کتاب این است: ما شاهد نه پایان بلکه آغاز مدرنیته هستیم؛ یعنی آغاز مدرنیته ای فراسوی طرح کلاسیک صنعت محور آن. پس این مدرنیته ی جدید چیست؟ و جامعه ی مخاطره آمیزی که با آن همراهی می کند، چه ماهیتی دارد؟ بِک این شکل جدید را که شاید اصطلاح نوظهور برای توصیف آن بهتر باشد مدرنیته ی بازتابشی می نامد. یک نوع فرآیند فردی سازی در غرب اتفاق افتاده است. بدین معنا که عاملان انسانی بیش از پیش از بند الزامات ساختاری رها می شوند و در نتیجه، بهتر می توانند خودشان و نیز جوامع محل زندگی شان را به نحو بازتابشگرانه ای بسازند. برای مثال، انسان ها به جای آنکه تعیین شده ی موقعیت های طبقاتی شان باشند، کم و بیش به تنهایی عمل می کنند. از آنجا که انسان ها به تمهیدات خاص خودشان واگذار شده اند، مجبورند که بازتابشگرتر باشند. بک اهمیت بازتابشگری را در قالب مثال روابط اجتماعی در یک چنین جهانی بیان می کند: « روابط و شبکه های اجتماعی نوپا، اکنون دیگر باید به طور فردی انتخاب شوند؛ و از آنجا که این روابط و شبکه ها می بایست به وسیله ی افراد برقرار، حفظ و پیوسته تجدید شوند، پیوندهای اجتماعی نیز ماهیت بازتابشگرانه ای پیدا می کنند».( Beck,1992:10).
بِک نوعی گسستگی را در مدرنیته و یک نوع گذار از جامعه ی صنعتی کلاسیک به جامعه ی مخاطره آمیز را می بیند که گرچه با جامعه ی پیشین متفاوت است، اما هم چنان بسیاری از ویژگی های جامعه ی صنعتی را حفظ کرده است. قضیه ی اساسی در مدرنیته ی کلاسیک، ثروت و این امر بود که چگونه می توان ثروت را به صورت برابرانه تری توزیع کرد، اما قضیه ی اساسی در مدرنیته ی پیشرفته، مخاطره و توجه به این مسئله است که چگونه می توان از آن پرهیز کرد، تقلیلش داد و تحت کنترلش در آورد. در حالی که آرمان مدرنیته ی کلاسیک “برابری” بود، آرمان مدرنیته ی پیشرفته “ایمنی” است. در مدرنیته ی کلاسیک انسان ها با دنبال کردن هدف مثبت برابری به همبستگی دست پیدا می کردند؛ اما در مدرنیته ی پیشرفته، پی گیری این هدف دفاعی و عمدتاً منفی پرهیز از خطرات است که در جهت یک چنین همبستگی عمل می کند.
این مخاطرات تا اندازه ی زیادی توسط منابع ثروت در جامعه ی مدرن ایجاد می شوند. به بیانی دقیق تر، این صنعت و تأثیرات جانبی آن است که انواع پیامدهای خطرآفرین و حتی مرگ بار را برای جامعه و بر اثر فرآیند جهانی شدن (فیترستون، ۱۹۹۰؛ رابرتسون، ۱۹۹۲) برای کل جهان به بار می آورند. بِک با کاربرد مفاهیم زمان و فضا خاطر نشان می سازد که این مخاطرات مدرن محدود به مکان (یک سانحه ی اتمی در یک نقطه ی جغرافیایی می توانند بسیاری از ملت های دیگر را نیز در کام خود فرو برد) و زمان (اثرات ژنتیکی یک سانحه ی اتمی می توانند تا نسل های آینده امتداد داشته باشد)، نیستند. گرچه طبقه ی اجتماعی در جامعه ی صنعتی اهمیتی اساسی دارد و مخاطره در جامعه ی مخاطره آمیز نقشی حیاتی دارد، اما مخاطره و طبقه با یکدیگر بی ارتباط نیستند. به گفته ی بِک، تاریخ توزیع مخاطره نشان می دهد که مخاطره ها نیز مانند ثروت از الگوی طبقاتی پیروی می کنند، اما به صورت معکوس: ثروت در رأس هرم انباشته می شود و مخاطره ها در قاعده ی آن. از این حیث، به نظر می رسد که مخاطره ها به جای براندازی جامعه ی طبقاتی آن را تقویت می کنند. فقر انواع گوناگون مخاطرات ناگوار را با خود به همراه می آورد؛ در حالی که فرد ثروت مند (به لحاظ درآمد، قدرت یا تحصیلات) می تواند ایمنی و آزادی اش را در برابر مخاطره تأمین کند. آن چه در مورد طبقات اجتماعی صادق است، برای ملت ها نیز صدق می کند. بدین معنا که مخاطرات تا آنجا که امکان دارد در ملت های فقیر تمرکز می یابند، در حالی که ملت های توانمند بسیاری از مخاطره ها را تا حد ممکن برطرف می سازند. بعلاوه، ملل ثروتمند از مخاطره هایی که خودشان، به عنوان مثال از طریق تولید و فروش فن آوری ها تولید می کنند، سود می برند؛ اینها فن آوری هایی هستند که می توانند از رخداد مخاطرات جلوگیری کنند و یا در صورت وقوع، تأثیرات ناخوشایند آن را خنثی سازند. با این همه، نه افراد ثروت مند و نه ملت هایی که مخاطره ها را تولید می کنند، از این مخاطرات در امان نیستند. در این زمینه است که بِک از چیزی سخن می گوید که خودش «اثر پس پس زنی» می نامد؛ طی این فرآیند اثرات جانبی مخاطره «حتی به مراکز تولید خودشان نیز ضربه می زنند. در حقیقت، خود عاملان مدرنیزه کردن نیز در گرداب همان مخاطرات می افتند که خودشان به پا ساخته اند و از آن سود می برند(Beck,1992:45).

مقابله با مخاطره ها
گرچه مدرنیزه کرده پیشرفته مخاطره هایی را می آفریند، اما همچنین یک نوع بازتابشگری را نیز به وجود می آورد که به آن امکان می دهد تا خود و مخاطره های خود ساخته اش را به زیر سئوال برد. در واقع، این خود قربانیان مخاطره ها هستند که غالباً آغاز به بازتابشگری درباره ی این مخاطره می کنند. آنها نخستین کسانی اند که به مشاهده و گردآوری داده هایی درباره ی مخاطرات و پیامدهای آنها برای انسان می پردازند. آنها به متخصصانی تبدیل می شوند که مدرنیته پیشرفته و مطمئن نیستند که دانش پژوهان این کار را برای آنها انجام دهند. به راستی که بِک به دانش پژوهان به خاطر نقش شان در خلق و حفظ جامعه ی مخاطره آمیز، بسیار سخت می گیرد؛ علوم به پشتیبان آلودگی جهان انسان ها و طبیعت بدل گشته است. از این لحاظ، اغراق نیست اگر بگوییم که علوم با توجه به نحوه ی برخوردشان با مخاطرات در حوزه های مختلف، حیثیت تاریخی مبتنی بر عقلانیت شان را تا اطلاع ثانوی بر باد داده اند. در حالی که طبیعت و جامعه در جامعه ی صنعتی کلاسیک از هم جدا شده بودند، اما در جامعه ی صنعتی پیشرفته عمیقاً درهم تنیده شده اند. بدین معنا که هرگونه دگرگونی در جامعه غالباً بر محیط طبیعی تأثیر می گذارد و دگرگونی های طبیعی نیز متقابلاً بر جامعه اثر می گذارند. پس برابر با دیدگاه بِک، امروزه «طبیعت، جامعه است و جامعه نیز طبیعت». در واقع، طبیعت ماهیتی سیاسی پیدا کرده است و در نتیجه کار دانش پژوهان طبیعی نیز مانند دانش پژوهان اجتماعی سیاسی شده است. بدین سان در جامعه ی مخاطره آمیز، قلمرو سنتی سیاست، یعنی حکومت، قدرتش را از دست می دهد، زیرا مخاطرات بزرگ معمولاً از چیزهایی ناشی می شوند که بِک «خرده سیاست» می نامد؛ برای مثال شرکت های بزرگ، آزمایشگاه های علمی و امثال آنها. در همین نظام خرده سیاسی است که ساختارهای یک جامعه ی جدید در خصوص اهداف نهایی پیشرفت دانش، در خارج از نظام پارلمانی و نه در مخالفت با آن، بلکه با چشم پوشیدن از آن شکل می گیرند». این بخشی از همان چیزی است که بک «شل شدن سیاست» می خواند، وضعیتی که سیاست دیگر در اختیار حکومت مرکزی نیست و بیش از پیش به حوزه ی فعالیت خرده گروه های گوناگون و نیز افراد تبدیل می شود. این خرده گروه ها و افراد می توانند بازتابشگرتر و خود انتقادی تر از حکومت مرکزی باشند و این قابلیت را دارند که در مورد مخاطره های گوناگون مرتبط با مدرنیته ی پیشرفته بازتابشگری کنند و به نحو موثرتری با آنها مقابله نمایند. بدین سان به طور دیالکتیکی، مدرنیته ی پیشرفته هم مخاطره های بی سابقه ای را به وجود آورده و هم تلاش های بی نظیری را برای برخورد با این مخاطرات موجب شده است(بِک، 1388: 233).
بِک با اشاره به این که ریسک و مخاطرات دنیای معاصر معلول و پیامد کنش ها و تصمیم های انسانی اند به نحوی متولیان، برنامه ریزان و خط مشی گزاران امور اجتماعی، همگانی، زیست محیطی و علم فن آورانه را نقد کرده است. او در واقع خاستگاه ریسک ها و مخاطرات را از دنیای مرموز طریعت(به معنی جهان نا آدمیان) و عوامل متافیزیکی به دنیای (درون) مرموزتر و نا متعین تر طبیعت(به معنی سرشت) و عملکرد آدمیزاد سوق داده است. بِک در این باره تأکید می کند که ریسک ها در دنیای معاصر اساساً مبتین بر تصمیم ها هستند، به ویژه تصمیم های که گروه های ذی نفع از جمله سازمان ها و گروه های سیاسی با در نظر گرفتن فواید تکنیکی-اقتصادی و با ملاحظات مربوط به سودمندی خود اتخاد می کنند(توسلی و وداد هیر، 1389: 9)، واقعیتی که آنتونی گیدنز آن را با عنوان «زندگی در جامعه پس از طبیعت» نامیده است. به باور گیدنز زیستن و سبک های آن پس از پایان طبیعت به این معنی نیست که جهان طبیعی ناپدید شده است، بلکه به معنای آن است که در جهان طبیعی هستارها یا چیزهایی که تحت تأثیر فعالیت ها و دستکاری های انسان نباشند، بسیار اندک اند(گیدنز، 1386: 325).
برای بِک ریسک ها می توانند به نوعی دارای بار قدرتی(معطوف به قدرت) باشند و معناها و دلالت های ایدئولوژیک داشته باشند برای این که ریسک ها می توانند معلول تصمیم های جانبدارانه و انتفاعی گروه های ذی نفع و سازمان ها و نهادهای خاصی باشند. تمامی موارد و مصادیق فوق را بِک با عنوان «سیاسی سازی طبیعت» می نامد. از نظر او طبیعت دیگر یک مفهوم یا هستار غیر سیاسی نیست. حتی اگر ما بخواهیم طبیعت را دستان پاک و عینیت گرایانه دانشمندان و اصحاب راستین علم ببینیم، چیزی از ماهیت سیاسی این مفهوم نمی کاهد. بِک معتقد است که نتیجه کشف ها، آزمایش ها و پژوهش هخای دانشمندان علوم طبیعی می تواند به سادگی دستاویزی برای امیال و کنش های سیاسی و معطوف به قدرت قرار گیرد(Beck,1992:80).
با توجه به این که امروزه مخاطرات گوناگون تمامی زندگی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی انسان ها در تمامی جوامع را در بر گرفته است، لذا مسئولیت اجتماعی همه گروه ها و سازمان ها را مضاعف و دو چندان کرده است، به گونه ای که دیگر هیچ فرد یا سازمان و حتی دولت و حکومتی نمی تواند از زیر بار مسئولیت ناشی از مخاطرات فعلی و آینده شانه خالی کند. چرا که بنا به گفته بِک انواع مخاطراتی که بشر با آنها دست به گریبان است به نوعی محصول و معلول تصمیمات و اقدامات انسان ها، سازمان ها و ساختارهای سیاسی و اجتماعی در جهان مدرن است و دیگر با مخاطرات طبیعی به معنای گذشته آن چندان مواجه نیستیم. به عبارت دیگر، می توانیم بگوییم که مخاطرات و ریسک ها در جهان مدرن ریشه ها و دلایل انسانی، اجتماعی و سیاسی دارند و طبیعت ساخته نیستند و از این منظر تمامی ریسک ها محصول سیاستگذاری ها و برنامه ریزی های سیاستگذران و برنامه ریزان در سازمان های برنامه ریزی و تصمیم سازی هر جامعه و کشوری هستند. به عنوان مثال مخاطرات ناشی از انرژی هسته ای به طور صد در صد برآمده از تصمیم سیاستگذران هر کشوری است و هر گونه تبعات و پیامدهای فاجعه بار ناشی از آن نیز محصول چنین تصمیمی است. این جاست که موضوع مسئولیت اجتماعی ساختارهای قدرت و ثروت در هر جامعه ای به خوبی و بیش از پیش مشخص و روشن می شود. مسئولیت اجتماعی همواره به صاحبان قدرت و همچنین تصمیم گیران، سیاستگذاران و برنامه ریزان هر جامعه ای یادآور می شود که هر گونه پیامدهای مثبت و منفی ناشی از اقدامات و تصمیمات آنها در تمامی زمینه ها بر عهده ایشان بوده و مخاطرات به وجود آمده نیز برکنار از چنین وضعیتی نیست. مخاطرات ناشی از احداث یک پالایشگاه یا کارخانه مواد شیمیایی در نزدیکی شهرهای بزرگ و بروز هرگونه فاجعه در این زمینه ها مستقیم و غیر مستقیم محصول تصمیم سازی ها و سیاستگذاری های نظام سیاسی و اقتصادی بوده و از این منظر چنین مخاطراتی کاملاً سیاست زده محسوب می شوند. در واقع، “سیاسی سازی طبیعت” است که انواع مخاطرات را به دنبال داشته و در پی آن فجایع زیست محیطی و انسانی گسترده ای نیز خلق می شود که همگی بر عهده ساختار سیاسی بوده و از این منظر است که بحث مسئولیت اجتماعی کاملاً موضوعیت پیدا می کند. مسئولیت اجتماعی به یک معنا داشتن حس و عمل تعهد آمیز در برابر تمامی افراد، گروه ها، طبقات اجتماعی و همچنین محیط زیست و طبیعت و حتی آیندگان است. در این صورت است که ساختار سیاسی جامعه کاملاً در برابر آن چه که انجام می دهد باید مسئول و متعهد باشد و در این راستا تمامی مخاطرات و ریسک ها محصول و نتیجه عملکرد ساختار سیاسی جامعه محسوب می شود. بروز جنگ های گوناگون، داشتن انرژی هسته ای، تأسیس کارخانجات شیمیایی، بسط و گسترش شهرها، متمرکز نمودن جمعیت زیاد در مناطق خاص، اقداماتی که منجر به مهاجرت های گسترده جمعیتی می شود و سایر تصمیمات و اقداماتی که زمینه را برای بروز انواع مخاطرات و ریسک ها آماده می سازند، در اساس محصول و نتیجه عملکردهای انسانی و ساختاری در قالب فعالیت های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستند که مهمترین عامل بسط و گسترش انواع مخاطرات و ریسک ها محسوب می شوند. سازمان هایی که در برابر جان انسان ها و سلامت و کیفیت زندگی شان مسئولیت شناس نباشند بدیهی است که برای بروز انواع مخاطرات و ریسک ها نیز برنامه خاصی نداشته و تنها به اهداف فردی، گروهی، جناحی و حزبی خود فکر می کنند و می اندیشند. در واقع، دیدگاه ها و نظریه های جامعه شناسان و اندیشمندان در باره جامعه مخاطره آمیز و ریسکی دارای دلالت های سیاسی قوی بوده و همچنین به طور کامل با بحث مسئولیت اجتماعی در ارتباط منسجم و مستمر قرار دارد. در یک جامعه مخاطره آمیز نظام سیاسی صرفا تولدی، توزیع و مصرف کالاهای مادی متمرکز نیست، بلکه مدیریت و توزیع ریسک های گوناگون نیز در زمره مهمترین وظایف نظام سیاسی است. از طرف دیگر در یک جامعه مخاطره آمیز نبود یا کاهش مسئولیت اجتماعی که خود نتیجه زوال سرمایه اجتماعی و اعتماد اجتماعی محسوب می شود، زمینه را برای گسترش هر گونه ابعاد فاجعه آمیز مخاطرات و ریسک ها فراهم می سازد و در چنین شرایطی نظام سیاسی با رویه ها و روش های متعارف نخواهد توانست در جهت کاهش مخاطرات و ریسک ها گام مثبت بردارد. این که پنداشته شود ریسک ها و مخاطرات همانند خطرات گذشته صرفاً یک حادثه ناگوار هستند و می توان با استفاده از ابزارها و فناوری های مدرن به مقابله با آنها پرداخت، تصوری ساده انگارانه و ناشی از عدم شناخت جامعه مخاطره آمیز مدرن است.

مسئولیت اجتماعی حلقه واسط و تثبیت کننده رابطه بین نظام سیاسی، تصمیم گیری و سیاستگذاری با جامعه و اجتماع بوده و از این طریق می توان نسبت به کاهش مخاطرات و ریسک ها به نحو مثبت اقدام نمود. در جامعه مخاطره آمیز هر گونه ریسک و مخاطره به نحو اساسی با نظام سیاسی و سیاستگذاری مرتبط می شود چرا که ریسک محصول و پیامد کنش ها و تصمیم های انسانی، به ویژه اقدامات و تصمیم های ایدئولوژیکی ای است که افراد، احزاب، سازمان ها و گروه های سیاسی با در نظر گرفتن فواید، منافع و مزایای اقتصادی و سیاسی اتخاذ می کنند. بر این اساس نظام سیاسی لازم است با تقویت مسئولیت اجتماعی تمامی سازمان ها و نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و حتی گروه ها و احزاب و افراد از هر طیف و سلیقه ای زمینه های مناسب و مطلوب برای کاهش پیامدهای ناشی از مخاطرات و ریسک ها فراهم سازد.
مسئوليت اجتماعي دربرگيرنده شفافيت فعاليت‌هاي كسب ‌و كار براساس ارزش‌هاي اخلاقي، تطابق با الزامات قانوني، احترام به افراد، تشكل‌ها و محيط زيست و حساس بودن به مسايل اجتماعي و دراصل ارزش‌آفريني همه‌جانبه و يكپارچه است تا سازمان ها و شركت‌ها علاوه بر كسب سود، مسئوليت آثار و تبعات فعاليت‌هاي خود را بر تمام ذي‌نفعان از آحاد جامعه تا محیط زیست درنظر بگيرند و بپذيرند. سازمان¬ها در قِبال اجتماع و ذي‌نفعان، به طور منظم و داوطلبانه، گزارشی از برنامه‌ها و شاخص‌های عملکردی خود را در چارچوب‌های متفاوتی تهیه و منتشر می کنند. این گزارش‌ها که معمولا به‌طور سالانه تهیه و منتشر می‌شود، در حوزه مسئولیت های اجتماعی سه سرفصل اصلی را دربر مي‌گيرد: 1.عملکرد اجتماعی، 2.عملکرد اقتصادی و 3.عملکرد زیست محیطی.
در همین رابطه مسئولیت اجتماعی شرکت ها امروزه به عنوان یک ابزار موثر برای تقویت ارائه یک تصویر بهتر در افکار ذی نفعان و همچنین نمایش رفتار پاسخگو نسبت به جامعه و محیط زیست، شهرت پیدا کرده است(Mohtasham & Arshad ,2012: 219). بر اساس پیمایشی که در بیش از 200 شرکت بزرگ اروپایی در سال 2007 توسط گروه آر.ام.اس در دانشگاه ارام اس صورت گرفت، ضمن بررسی اثراتی که مسئولیت اجتماعی بر بهبود عملکرد سازمان ها دارد، ده موردی که مسئولیت اجتماعی بر آن ها تاثیر گذار بوده شناسایی و تاثیراتی را که هرکدام از آنها بر امور کار و تجارت سازمان می گذارد جمع آوری نمودند که بر اساس مقیاس لیکرت از 1 (کمترین اثر) تا 5 (بیشترین اثر) میانگین هریک از موارد در زیر مشخص شده است و در این میان جلوگیری از فساد بیشترین و کاهش فقر کمترین اثر را در سازمان در راستای ایفای نقش مسئولیت اجتماعی داشتند:1.جلوگیری از فساد اداری(4.6)؛ 2.شفافیت در فعالیت های تجاری(4.5)؛ 3.ایمنی و سلامت(4.5)؛ 4.تغییرات جدی(4.3)؛ 5.حقوق کارمندان(4.3)؛ 6.زیست بومی(4.3)؛ 7.تساوی در آمد و دستمزدهای مناسب(3.9)؛ 8.تجارت و تولید مناسب و مطلوب(3.9)؛ 9.تعلیم و تربیت(3.5)؛ 10.کاهش فقر(3)(طراوتی دانش، 1392: 61-60).
گرایش به ایجاد محیط اجتماعی بهتر با درجه اعتماد عمومی بالاتر یکی از عوامل توافق نسبت به مسئولیت اجتماعی سازمان ها است. مشارکت سازمان ها در حل مشکلات اجتماعی می تواند کمک زیادی در خلق کیفیت زندگی بهتر افراد باشد. در همین راستا سازمان ها به عنوان پدیده های قدرتمندی که مبتنی بر نیازهای اجتماعی بنا نهاده می شوند، با تصمیمات و اقدامات خود می توانند تأثیرات مثبت و منفی بسیاری بر خوراک، پوشاک، مسکن، کار، نحوه زندگی، حکومت، آموزش، بهداشت و تفریحات جامعه بگذارند. لذا آن ها در قبال تصمیمات و اقدامات اثرگذار خود باید مسئولیت پذیر بوده و ملاحظات اخلاقی را رعایت کنند. از همین رو سازمان های پیشرو در فعالیت های تحقیقاتی و توسعه ای خود، تولید محصولات و ارائه خدمات به روزاجتماعی را سرلوحه ی فعالیت های خود قرار داده اند. زمانی تصور بر این بود که موسسات صرفاً در برابر سهام داران و کارکنان مسئول اند؛ اما با افزایش جمعیت، محدودیت منابع و اهمیت روزافزون رقابت های بین المللی، رویکردهای جدیدی در زمینه مدیریت شکل گرفت که مسئولیت پذیری اجتماعی را می توان جزو نتایج این تحولات برشمرد. سازمان ها نیز همچون اشخاص حقیقی عضوی از اجتماع به شمار می روند و در قبال محیط پیرامون خود مسئولیت دارند، لذا علاوه بر درک اهمیت بهبود عملکرد اقتصادی و اجتماعی خود، باید التزام به ارتقای استانداردهای زندگی اجتماعی افراد جامعه را در دستور کار خود قرار دهند.
بررسی و تحلیل مسئولیت اجتماعی، از منظر جامعه شناختی در سه سطح خُرد ، میانی و کلان قابل مطالعه است. در سطح خُرد، مسئولیت پذیری اجتماعی به عنوان احساس تعهد و کنشی که تک تک افراد در قالب نقش های خود نسبت به یکدیگر دارند، در نظر گرفته می شود. مانند مسئولیت پذیری اجتماعی جوانان. در سطح میانی، مسئولیت پذیری اجتماعی در ارتباط با گروه، سازمان ها و مانند آن مطرح می شود. مسئولیت پذیری اجتماعی شرکت ها و سازمان ها در قبال مشتریان وارباب رجوع در این سطح بررسی می شود. در سطح کلان نیز مسئولیت پذیری اجتماعی دولت – ملت ها در نظام جهانی مطرح می شود.
با توجه به خلاصه نظریه های مرتبط با موضوع مسئولیت اجتماعی سازمانها که به جامعه شناسی مرتبط می باشد، باید گفت مجموعه ای از نظریه ها می کوشند تا برخی از نظریه های پیشین را در هم ادغام کنند. لیکن همه صاحبنظران بر آن اند که کارول (1979) کاملترین مدل را بیان کرده است که بعنوان چارچوب نظری این تحقیق در حوزه مسئولیت اجتماعی شرکتی ارائه شده است. کارول بر آن بود که تعریف مسئولیت اجتماعی ، که رشته ی کامل الزاماتی را که کسب و کار در برابر جامعه دارد شرح می دهد ، باید مقوله های اقتصادی ، حقوقی ، اخلاقی و اختیاری عملکرد کسب و کار را در بر داشته باشد(همان ، 126). کارول که از طرفداران مسئولیت اجتماعی شرکتی است، بر این باور است که مدیران یک سازمان تجاری ، چهارمسئولیت اقتصادی ، حقوقی ، اخلاقی و فداکاری کردن دارند . وی این چهار مسئولیت را به ترتیب اولویت فهرست می کند و بر این باور است که مسئولیت اخلاقی و فداکاری امروز ، ممکن است در آینده به ترتیب به مسئولیتهای حقوقی و اخلاقی تبدیل شوند.

در همین زمینه، در سال 1991 کارول اصول 4 گانه ای را تحت عنوان “هرم مسئولیت پذيری اجتماعی” عنوان نمود که به طور خلاصه شامل موارد ذيل است:
1.مسئولیت پذيری اقتصادی: برای يك بنگاه اقتصادی کسب سود و ارزش افزودة حاصل از تولید و خدمات، اصلی ترين هدف محسوب می شود. بر اين اساس، پاسخگوئی هرچه بهتر مسئولان و مديران آن می تواند نقش به سزائی در ارتقاء کیفی سازمان، جلب مشارکت حداکثریِ درون سازمانی، ارتقاء و حفظ اعتماد در سطح جامعه، افزايش بازدهی و نهايتا رشد سود، داشته باشد.
2مسئولیت پذيری حقوقی : يك بنگاه اقتصادی در عین تمرکز بر سودآوری، ملزم به رعايت قوانین و مقررات موضوعه می باشد. تأمین بهداشت و ايمنی کارکنان و مصرف کنندگان، پرهیز از بروز مصاديق تبعیض از جمله قومیتی و جنسیتی و توجه به مسائل زيست محیطی در کلیه فرايندهای تولید و ارائه خدمات از جمله موارد متعددی است که در اين مقوله مطرح است.
3.مسئولیت پذيری اخلاقی : هر سازمان برای رسیدن به کیفیت های برتر در مسیر اهداف متعالی اش، ملزم است استانداردها و معیارهای اخلاقی- انسانی را عمیقا در تار و پود ارکان خود نهادينه سازد. هنجارهايی چون ادب، انصاف، احترام متقابل، پرهیز از افکار و اعمال ناشايست، غیبت و غیره، زيرا در غیر اين صورت، انرژی هايی که بايد صرف سازندگی و ارتقاء سازمان شود، هزينة حاشیه سازی ها و بی اخلاقی ها می گردد.
4.مسئولیت پذيری به مثابة يك شهروند خوب (بشردوستانه): مشارکت داوطلبانه و بشردوستانه در طیف گسترده ای از فعالیت های عام المنفعه به منظور التیام گوشه ای از آلام جامعه و ايفای نقشی قوی و مؤثر در حل مشکلات و معضلات اجتماعی، بُعدی ديگر از ابعاد وجودی يك سازمان پیشرو و متعالی است(خلیفه سلطانی و والی، 1393: 2).

 

شکل 1. شمای کلی هرم مسئولیت پذیری اجتماعی کارول

 

سازمان آتش نشانی، ریسک و مسئولیت اجتماعی
بر اساس مبانی و چارچوب مفهومی و نظری در باره جامعه مخاطره آمیز و مسئولیت اجتماعی می توان این گونه استنباط نمود که سازمان آتش نشانی به عنوان یکی از سازمان ها و مراکزی که در زمینه کاهش و یا رفع مخاطرات و ریسک ها فعالیت می کند از جمله سازمان هایی است که موضوع مسئولیت اجتماعی درباره آن مدخلیت تام دارد. در واقع، سازمان آتش نشانی محصول دنیای مدرن و به ویژه دنیای مخاطره آمیز و ریسکی بوده و در گذشته وجود خارجی نداشته است. اکنون و در جهان مخاطره آمیز امروزین این سازمان با مخاطرات و ریسک هایی مواجه شده است که محصول و پیامد عملکرد و فعالیت مستقیم و غیر مستقیم نظام سیاسی جامعه است. به عبارت دیگر، این سازمان با ریسک ها و مخاطراتی مواجه می شود که نتیجه سیاستگذاری ها و تصمیم گیری های فعالان سیاسی جامعه محسوب می شود. به طور نمونه آتش سوزی های گسترده در ساختمان های فرسوده کلان شهر تهران عموماٌ نتیجه اتخاذ تصمیمات نادرست و غیر منطقی مدیریت شهری و سایر سازمان های مرتبط است. همچنین عدم توجه به مسئولیت اجتماعی ای که در سازمان های مورد نظر جریان دارد. در واقع، عدم موفقیت های سازمان آتش نشانی در برخی مأموریت ها صرفاً ناشی از عدم مسئولیت اجتماعی این سازمان نبوده بلکه به دو عامل بیرونی دیگر یعنی تصمیمات، سیاستگذاری ها و اقدامات نادرست و غیر عقلانی نظام سیاسی و همچنین عدم مسئولیت اجتماعی سازمان ها و نهادهای مدیریتی و اجرایی کشور که به نوعی از جمله عاملین بروز انواع مخاطرات و ریسک ها محسوب می شوند، نیز بر می گردد. البته این موضوع از مسئولیت اجتماعی سازمان آتش نشانی کم نمی کند بلکه با توجه به گسترش ریسک ها و مخاطرات، مسئولیت اجتماعی سازمان مزبور دو چندان هم می شود. اما باید توجه داشت که سازمان آتش نشانی درون ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور قرار دارد و در صورتی که دو عامل پیش گفته شدت یابند این سازمان دچار اختلال در کارکرد خود خواهد شد. به عبارت دیگر، ایجاد هر گونه اختلال در مسئولیت اجتماعی سازمان آتش نشانی نتیجه و پیامد کنش ها و اقدامات نادرست و غیر منطقی سایر سازمان ها و نهادهای مدیریتی و اجرایی و به ویژه ناکارآمدی نظام سیاسی کشور است. از این بحث می توان نتیجه گرفت که کاهش و رفع مخاطرات و ریسک ها تنها بر عهده سازمان آتش نشانی نبوده و در گام اول و به صورت زیربنایی و اساسی این نظام سیاسی کشور است که باید با منطقی، عقلانی و منطقی عمل کردن بتواند زمینه های بروز و ظهور مخاطرات و ریسک ها را تا حد ممکن کاهش دهد. همچنین اگر بخواهیم با توجه به سطوح سه گانه مسئولیت اجتماعی بحث را دنبال کنیم در هر سه سطح خُرد، میانی و کلان موضوع مسئولیت اجتماعی قابل پیگری و بررسی همه جانبه خواهد بود. به این معنا که هم شهروندان، هم سازمان های میانی(مانند مدیریت شهری، وزارتخانه ها و سازمان ها و مدیریت های محلی و….) و هم نظام سیاسی کشور لازم است که بر اساس مسئولیت اجتماعی در جهت کاهش مخاطرات و ریسک ها اقدام کند. بدیهی است که این مهم متوجه سازمان آتش نشانی در سطح میانی نیز خواهد بود.

بحث و نتیجه گیری
این مقاله طرحواره ای کلی از مفهوم و نظریه جامعه مخاطره آمیز و مسئولیت اجتماعی ارائه می کند. تأملی جامعه شناختی بر آرا و نظریات اندیشمندان به ویژه جامعه شناسانی چون اولریش بِک و آنتونی گیدنز در زمینه ریسک و مسئولیت اجتماعی در دنیای پر خطر امروز که در صورت سلب مسئولیت اجتماعی از افراد و سازمان ها و همچنین دولت ها باید منتظر بروز انواع فجایع ناشی از مخاطرات و ریسک ها باشیم. در این طرحواره ای که ارائه شده است موضوع مهم مخاطرات و ریسک ها دیگر خارج از تصمیم گیری ها و سیاستگذاری های نظام سیاسی و کنش گری کارگزاران و مدیران اجرایی تلقی نمی شود، بلکه تمامی آنها محصول و نتیجه تصمیمات و اقدامات این کنشگران و کارگزاران به حساب می آید. به عبارت دیگر اکنون به یک اعتبار در جامعه مخاطره آمیز زیست می کنیم و به منظور دور شدن از هر گونه مخاطره لازم است که همهگی در سطوح خُرد و میانی و کلان نسبت به مسئولیت اجتماعی خویش آگاه و واقف شده و ضمناً در عمل نیز این مسئولیت را به کار بندیم. هر گونه شانه خالی کردن از مسئولیت اجتماعی توسط کنشگران حاشر در هر سه سطح پیش گفته خسارات جبران ناپذیری به کل نظام اجتماعی وارد می سازد که تاکنون هم چنین شده است.
جامعه مخاطره آمیز تمام زندگی و بود و باش یک جامعه را در بر گرفته و این گونه نیست که تنها بخشی از جامعه را درگیر کرده باشد. به عنوان مثال آلودگی هوا فقط مربوط به فقرای جامعه یا کلان شهرها نیست بلکه کل جامعه را مبتلا به نموده و در این زمینه اگر اراده ای جدی و قوی برای رفع این معضل وجود نداشته باشد همه در معرض خطر جدی قرار خواهند داشت. در واقع، سازمان آتش نشانی که سازمانی در ارتباط با مخاطرات و ریسک ها تلقی می شود در صورتی در مأموریت های خود موفق خواهد بود که نظام سیاسی و تصمیم گیری کشور در جهت رفع یا کاهش مخاطرات و ریسک ها گام های اساسی بردارد و سازمان های مرتبط نیز با تقویت مسئولیت اجتماعی به کمک بیایند. این موضوع البته از مسئولیت اجتماعی سازمان آتش نشانی چیزی کم نمی کند اما در حقیقت منظومه ای از اعتماد، تصمیم گیری و اقدام بنیانی برای رفه یا کاهش مخاطرات و ریسم ها شکل خواهد گرفت.

منابع
-امامی ، محمد حسن(1385). مسئولیت اجتماعی سازمانها ، برداشتها و مورد پژوهی ها در عرصه جهانی ، گروه مترجمین بنیاد توانمندسازی منابع انسانی ایران ، نشر جامعه شناسان.
-بِک، اولریش(1388). جامعه در مخاطره جهانی، ترجمه محمد رضا مهدی زاده، تهران: انتشارات کویر
-توسلی، غلامعباس و ابوعلی وداد هیر(1389). مناسبات دانش و سیاست در یک جامعه مخاطره آمیز، مجله انجمن جامعه شناسی ایران، دوره دهم، شماره 4
-خلیفه سلطانی ، حشمت و والی ، فرزانه(1394). مسئولیت اجتماعی شرکتی و مصادیق موفق آن ، نگاهی به شرکتهای برتر ملی و بین المللی ، کنفرانس مسئولیت اجتماعی صنعت نفت.
قاسمی، محمد علی(1388). جامعه ریسک و اهمیت آن برای جامعه مخاطره آمیز، فصلنامه مطالعات راهبردی، سال دوازدهم.
-طراوتی دانش ، نادر(1392). بررسی رابطه فرهنگ سازمانی با مسئولیت پذیری اجتماعی در شعب بانک تجارت شهرستان همدان ، پایان نامه کارشناسی ارشد.
-گیدنز، آنتونی(1379). پیامدهای مدرنیت ، ترجمه محسن ثلاثی ، تهران: نشر مرکز.
-گیدنز، آنتونی(1386). جامعه شناسی، ترجمه محسن ثلاثی ، تهران: نشر نی.
لومان، نیکلاس(1394). نظریه ی سیستم ها و تغییر پرادایم در جامعه شناسی (تاملی بر اندیشه های نیکلاس لومان)، ترجمه علی اردستانی، تهران: نشر قومس.
-هایدگر، مارتین(1377). پرسش از تکنولوژی در فلسفه تکنولوژی، ترجمه شاپور اعتماد، تهران: نشر مرکز.
-Beck, Ulrich. (1992), Risk Society: Toward a new modernity,London: Sage publications
-Filho.j.m. s, Wanderley, L.S.O, Gomez, C.P. & franche, F. (2010), “Strategic Corporate Social Responsibility Management for Competition Advantages”, BAR. Curitiba ,7(3):294-309
-M. Mohtasham Saeed & F. Arshad (2012) “Corporate social responsibility as a source of competitive advantage: The mediating role of Social capital & Reputational capital”, Database marketing & customer strategy management, Vol.19, 4: pp 219-232

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

ایران آلارم

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *