وقتی آتش نشانان نمی توانند چیزهایی را که دیده اند، فراموش کنند! آتشنشانان را دریابیم!
بازدید 33
0

وقتی آتش نشانان نمی توانند چیزهایی را که دیده اند، فراموش کنند! آتشنشانان را دریابیم!

وقتی آتش نشانان نمی توانند چیزهایی را که دیده اند، فراموش کنند!  آتشنشانان را دریابیم!

من بعد از تمام این سال ها خاطرات بسیاری دارم، تمام آن سال ها پر از رویدادهای مشابه است.

ابتدا در یک بعد از ظهر زمستانی سرد در حفره ای به عمق 20 فوت با مرگ مواجه شدم.

خاک برداری به طرز وحشتناکی بد پیش رفت، پی ساختمان فرو ریخت و سرگروه زیر آوار ماند. بیست آتش نشان خود را به خطر انداخته و دیوانه وار تلاش می کردند او را بیرون بکشند. یک ساعت بعد، پس از غروب خورشید، او را بیرون آوردیم. یک به یک از آن گور بیرون آمدیم، خوشحال از این که زنده بودیم و متاسف از این که نتوانستیم او را نجات دهیم.

چند ماه بعد، یک مادربزرگ و کودک در چرخ های عقب یک 18چرخ که برای فرار از آوار بهمن از مسیرش منحرف شده بود، گیر افتادند. کودک 100 یارد در کالکسه پرس شده کشیده شد و مادر بزرگ کنار توده برف سقوط کرد. مادر بزرگ زنده ماند، اما بچه نه.

کمی پس از آن، مردی در بوته زار پنهان شد و منتظر قطار بود. وقتی قطار نزدیک شد، جلوی آن دوید. راننده فرصت کم کردن سرعت را نداشت. مرد در اثر برخورد متلاشی شد. من به سمت جسد حرکت کردم، تلاش کردم از صدها تکه یک چارکی گوشت اجتناب کنم، فضای سورئالی، در زمانی که تکه های جسد را جمع آوری می کردیم، ما را احاطه کرده بود.

پس از یک سال در این شغل، عاجزانه ایستادم و تماشا کردم که برادران آتش نشانم از بالای یک مخزن ذخیره 15 فوتی لیز خوردند، دودها آنها را از پای درآوردند و تقریبا همان میزانی که برای نجات آنها از فضای بسته اعزام شده بودند، کشته دادند. آنها تلاش می کردند کارگری را نجات دهند که در حال تمیز کردن مخزن توسط همان دود از پای درآمده بود و در حالی که از قلاب ایمنی خود آویزان بود از دنیا رفت.

همان هفته، برادر دوستم را دیدم که در کمد اتاق خواب حلق آویز بود. او با مرکز آتشنشانی تماس گرفت، من خود را به آنجا رساندم و با پایین آوردن برادرش به او کمک کردم و متوجه شدم که چه قدر شبیه بودند، حتی وقتی یکی از آنها کبود شده بود.

تا پایان اولین سال، بیش از آن دیدم که بخواهم به خاطر بیاورم. بین تمام این تماس ها، ما چند مورد آتش سوزی نیز داشتیم. من وارد سال دوم شده بودم که دو قربانی آتش اول خود را دیدم. به خاطر می آورم که کودک سه ساله را با دست های خود در کاور قرار دادم و روی کودک 1 ساله ای احیا انجام دادم تا کمک از راه رسید.

بعضی چیزها هستند که هیچ گاه فراموش نمی کنید. من بعد از تمام این سال ها خاطرات بسیاری دارم. تمام این سال ها پر از رویدادهای مشابه است.

آتش نشانان؟ بله، ما آتش نشان هستیم. و بسیار بیشتر از آن.

فکر کنم حفر کننده، نجات دهنده از فضای بسته، انجام دهنده CPR روی نوزادان، جمع کننده تکه های بدن، پایین آورنده برادر خفه شده و یک میلیون چیز دیگر که وقتی هیچ کس دیگری نمی داند چه کند را ما انجام می دهیم.

چرا حالا این را می نویسم؟

شاید کمی از جمع کردن مقاله ها یا بررسی اخبار و شنیدن بسته شدن شرکت های آتش نشانی اخیر در شهر یا نیروگیری کمتر یا اخراج آتش نشانان و تقاضای کاهش حقوق و مزایا خسته ام.

شاید از این که افراد، گرچه معصومانه، می پرسند بدترین چیزی که دیده ام چیست، انگار که برای آنها داستان های مخوفی تعریف می کنم که به طریقی جرقه گفتگو را می زند و مهمانی را بدون نابود کردن زمان خوبی که داشتم، گرم می کند خسته ام. شاید از توبیخ شدن و گفتن چیزهایی مانند «من باعث آن نشدم، فقط واکنش دادم و سعی کردم اوضاع را بهتر کنم» خسته ام.

شاید از شنیدن این که آتش نشانان نباید قادر به خرید شام باشند یا تنها بعد از 20 سال بازنشسته شوند خسته ام.

یا شاید فقط خسته ام…

لطفا تا دیر نشده است، شرایط روحی این آتشنشانان، فرشته های نجات شهر، دیار و کشورتان را دریابید!

 

نویسنده: مایکل مورس

منبع: www.firerescue1.com

 

اشتراک گذاری

دنبال کنید نوشته شده توسط:

ایران آلارم

نظرات کاربران

  •  چنانچه دیدگاهی توهین آمیز باشد و متوجه نویسندگان و سایر کاربران باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه دیدگاه شما جنبه ی تبلیغاتی داشته باشد تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه از لینک سایر وبسایت ها و یا وبسایت خود در دیدگاه استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  •  چنانچه در دیدگاه خود از شماره تماس، ایمیل و آیدی تلگرام استفاده کرده باشید تایید نخواهد شد.
  • چنانچه دیدگاهی بی ارتباط با موضوع آموزش مطرح شود تایید نخواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *